torko
15 بهمن 1401 - 19:46

دلنوشته‌های دانش آموزان قرچک در وصف روز پدر

تو مثل کوهی می‌مانی که سر سخت در دل من جای گرفته و اگر آن کوه استوار و سرسخت ویران شود، من نیز با آن ویران خواهم شد.

به گزارش خبرگزاری فارس از قرچک، به‌مناسبت سالروز میلاد حضرت امیرالمومنین علی(ع) و روز پدر، روز قدردانی از تلاش های بی پایان تکیه گاه زندگیمان، تعدادی از دانش‌آموزان دلنوشته هایی را در وصف پدر نوشته اند که در ادامه می خوانیم.

فائزه کلته: تو مثل کوهی می‌مانی که سر سخت در دل من جای گرفته و اگر آن کوه استوار و سر سخت ویران شود، من نیز با آن ویران خواهم شد، در کودکی سعی می‌کردی بخندانیم، تو همان قشنگ ترین پدر دنیایی که سایه نازنینت ما را سرافراز نشـان می‌دهد بلکه تو فقط یک بار تکرار خواهی شد و قدر این همه خوبی هایت را می‌دانم، من می‌دانم که صبح تا شب بخاطر ما زحمت می‌کشی. 

تینا مرجانی: با وجود اینکه میدونم چقدر برام زحمت می‌کشی، میدونم هر شب چقدر استرس می‌کشی که من ناراحت یا چیزیم نشود، با وجود همه این‌ها من بازم دوستت دارم، من جلو چشمانت بزرگ شدم هر سال بزرگ تر و بزرگ تر می‌شوم و منم هرسال که بزرگ تر می‌شوم، بیشتر دوستت خواهم داشت. مرسی که هستی برام و پشتم رو خالی نمیکنی.

حدیثه سادات هاشمی: درسته دوری و نشد ازتون خداحافظی کنم یا حتی نشد برای بار آخر بغلت کنم اما این کار را کردم و می‌کنم، هرشب در رویای خالی این کارا می‌کنم. خیلی بده ک‌ دیگر تا آخر عمرم در رویای من هستی. من می‌خواستم باشی ببینی پدر اما انگار قسمت نبود که باشی و  الان برات از اینکه چقدر خوشحالم ک هستی و کنارمی بنویسم از سالی که رفتی زندگی کردنو گم کردم بلد نیستم زندگی کنم و متنفرم از این لحظه هایی ک باید لبخند بزنم و وانمود کنم حالم خوب است، اما نگران نباش قوی بودنو از خودت یاد گرفتم زندگی ک نه زنده می‌مانم تا یک روزی ببینمت و تا اخر داشته باشمت. 

فائزه پودینه: در میان حروف الفبا و کلمات می‌گردم اما هیچ‌کدام‌ نمی‌توانند تو را برای من توصیف کنند، چشم‌هایم که به پینه های دستت و چین و چوروک های صورتت خیره می‌شود با خودم می‌گویم آیا بزرگ شدن من ارزش پیر شدن تو را داشت؟ پدر یعنی مظلومیت نه آیه ای را برای تو نوشته اند نه تا به حال من توانسته ام به تو بگویم که چقدر دوستت دارم و چقدر به اینکه همچین پدری دارم افتخار می‌کنم. آن چشم هایت که از غصه های فراوان دورش گودالی ایجاد شده را بار ها میبوسم تا لااقل بتوانم‌ کمی از درد هایت را تسکین دهم.

فاطمه فعلی از قرچک: پدرم هیچ‌وقت روی سکوهای قهرمانی نایستاد ولی همیشه قهرمان من بود. می‌خواهم بگم که هرجای این دنیا با هر جایگاهی که بودم، پدریتو برام تموم کردی.

اسما مراد پور: می‌دانستی سختیِ دستانت لطیف ترین نوازش های دنیا را برایم رقم میزند؟ می دانستی کوهِ شانه‌هایت امن ترین تکیه‌گاه شانه های نحیفم است؟ پدر می دانستی آغوشت همان بهشتی است که به دور از درد است؟ جانِ من! من می دانم! من می دانم که چشمانت ستاره های آسمان را در خود جای داده است، من می‌دانم که مهربانیت را، آرامش و محبتت را زمانی به من هدیه می‌کنی که نامهربانی و دغدغه در بیرون از مرزهای خانه مان گریبان گیرت شده است. 

پایان پیام/۶۷۰۳۷

منبع: فارس
شناسه خبر: 1018868